زنگ زدم بهش، تا جواب داده بی هوا و بی مقدمه میگه خونه ش آتیش گرفته! میگه من که رسیدم شوکه نشسته بود، به هیچ کس نتونسته بود بگه چی شده یکی بیاد کمکش!

بعد کم کم پرسیدم خب حالا چی شده؟ کاشف به عمل اومد یه لباس رو بخاری بوده و آتیش گرفته و دوده سیاهش روی همه وسایل خونه نشسته، خودشم که هول شده و دست زده به اون لباس، دستش تاول زده و ملتهبه.

خلاصه چون خواب بوده بیشتر شوکه شده بود تا اینکه اسمش این باشه همه ی خونه آتیش گرفته!

البته واقعا خدا بهش رحم کرده که بخاری نترکیده و خودشم زود بیدار شده، بخصوص که تنها هم هست. ولی داشتم وسط یه کوه خاکستر تصورش میکردم! خب این چه طرز خبر دادنه!؟

باز خوبه راهش خورده بود امشب بره پیشش!

دفعه پیشم حسابی مریض شده بود و نیاز به پرستاری داشت، منم نگرانش که نمیتونستم کاری بکنم. که باز خدا رو شکر کارش طوری پیش رفت که چند روزی پیشش موند و بهش رسیدگی کرد.

کی بشه سر و سامون پیدا کنه زندگیش، خیال من راحت شه! خدایا این یکی رو بذار تو اولویت لطفا

 

+ از افاضات جوجه: باباش داره عبورد لپ تاپو بهم نشون میده که چطوری تعمیرش کرده، جوجه سرشو کرده تو گوشی، بعد به باباش میگه دست شما درد نکنه کامپیوترو درست کردی!(با لحن خودش)

باباش میگه کلا ما هیچ حرفی از تعمیر پیشش نزدیم، فقط لپ تاپ باز بوده دیده، بعد بسته شدشو دیده، اومده میگه دویوستش (درستش) کردی؟ ماشایا(ماشالا) کیا(باریکلا)

اینکه چیزایی که میبینه درست به هم ربط میده و نتیجه گیری میکنه یه طرف، کلماتی که درست به کار می بره هم همون طرف!

(باید با بچه ها سر و کار داشته باشی تا متوجه بشی این رفتار برای بچه زیر دو سال خیلی پخته اس! البته ازین کارا زیاد داره! هر بار رسما من یکی دهنم باز میمونه از بعضی حرفها و کاراش. بی اغراق تا حالا ندیدم بچه ای انقد منطق داشته باشه و بشه باهاش گفتگو کرد!)

گاهی تمدد اعصاب منه این جوجه! 

 

+ بیت النور رو دوست دارم. کوچیک و صمیمی و دوست داشتنی. الحمدلله که هنوز خیلی ایرانی ها کشفش نکردن! هر بار میرم معمولا فقط خارجی ها اونجا هستن که گروهی میان، میشینن و میرن.

این دفعه شلوغ بود، یه گروه لبنانی، یه گروه هندی و یه گروه پاکستانی کلشو پر کرده بود. لیدر لبنانی ها داشت سخنرانی میکرد و انقد عربی اش فصیح بود که منم می فهمیدم. گفتم نکنه سخنران ایرانی اه؟! ما ادری! 

خیلی نموندم، زدم بیرون. خوبیش اینه تفکیک جنسیتی نیست و چون دست فرهنگ ایرانی بهش نرسیده، چپ چپ نگاهت نمیکنن اگه مثلا یه تعداد خانم داخل اون اتاقکه باشن و تو هم بری، یا برعکس! هیچکس هم به یکی دیگه کار نداره. یعنی همه خودشون رعایت میکنن و چشم همو درنمیارن. انقد هم برام جالبه بشینم رفتاراشونو ببینم.

یه خانم عرب بود، خیلی اتفاقی دیدم ها! گوشیش زنگ خورد، نوشته بود «زوجی»، یه لبخند اومده بود رو لبم از این شباهت آدم ها تو ذخیره کردن اسم همسر که نمیتونستم جمعش کنم! خانومه یه نگاهی بهم کرد که فقط خودمو زدم به اون راه فکر بد نکنه!

میخواستم برم پاساژ ته خیابون، دیدم الان اصن حوصله دیدن مظاهر دنیوی! رو ندارم. در رو به خیابون بقعه هم بسته بود، از اون یکی در به زکریا ابن آدم و میرزای قمی و بقیه شون پناه بردم!

همیشه همینطوری ام! روز اول مث دیوونه هام، بعد هوای سبکش اثر میذاره از دنیای وحش به حیات برمیگردم!

 

- پیام داده این op. cit چیه؟ درکش نمیکنم!

الان واقعا وقت درک این مقوله نیستا! دکترات داره تموم میشه! پس چطوری تا اینجا اومدی خداوکیلی؟

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

PC Security Douglas مدرسه ای شاد* گلچين مطالب اينترنتي Carlyle داستان ردیاب خودرو،جی پی اس خودرو Antonio باربری در میرداماد ، اتوبار میرداماد