گفته بودم نمیخونم، پیگیری نمیکنم. و اون موقعی که اینو به خودم میگفتم فکر میکردم کار راحتیه. وقتی افراد متعددی هی اومدن جلوی چشمم گذاشتنش، درگیری هام شروع شد.

یه وَرِ ذهنم هی میگفت خب چه اشکالی داره؟ بد که نیست، بخون! مگه قبلا چه اتفاقی می افتاد؟ 

اون وَرِ ذهنم میگفت خودتم میدونی فقط یه خوندن ساده نیست.این اسمش پیگیری اه. این یعنی خودت میخوای فضا رو حفظ کنی. و این یعنی همون جایی که نباید باشی.

آره خودمم میدونم خوندن، فقط یه روزنه اس، که هر چی بهش دست بزنم بازتر و عمیق تر میشه.

هر بار که یکی میذاشتش جلوی چشمم میگفتم نه! بعد انقدر تکرار شد که واقعا سابقه نداشت به نظرم! چند روز آخه؟

بعد که دیگه به این نتیجه رسیدم که نباید، اون پیامک اومد. اونم حالا! بعد این همه مدت! تو این موقعیت!

این روزها انگار بیشتر معنی وسوسه رو میفهمم! هیچ اجباری وجود نداره ها، ولی انقدر از در و دیوار به یه سمتی هلت میده و میگه و میگه و میگه تا بالاخره کم بیاری. 

شاید اگر پیش از این بود انقدر درگیر نمیشدم، ولی الان شرم شکستن عهد نمیذاره!

بخش عجیبش اینجا بود که وقتی تصمیمم رو گرفتم، یهو متوجه شدم این پرهیز آرامش میاره، پاکم میکنه. انگار رها شدن از یه زنجیر بود.

هر چند کم سو و بی رمق!

 

سخته آدم بفهمه چقد خالیه.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهر کرج هر فیلمی که دوست داشته یا نداشته باشم رو نقد می کنم رشته مدیریت بازرگانی شرکت برق یار Game Script Christina کسب و کار اینترنتی لینکدونی طراحی وبسایت در کل ایران / سئو حرفه ای سایت