هر موقع تو راهروی دانشکده می دیدمش، یه سوال درسی می پرسید. در اتاق هر استادی رو که باز میکردم، اونجا بود داشت کارشو به استاد نشون میداد. ولی کلا آشنایی مون تو کلاس های بیرون دانشگاه بود. خیلی هم برام عجیب بود که یکی از بچه های این رشته این کلاسا رو میاد. زیاد هم غیبت داشت بخاطر درسها، ولی میومد.

ارشد که رتبه ش 20 شد، تازه انگار دیدم نه! این بشر واقعا اهل تلاشه! محدودیت های خانوادگی زیادی هم داشت، البته بخاطر فرهنگشون عجیب نبود. ولی بخاطر این محدودیتها اصلا از تک و تا نمیفتاد.

از اون بچه مذهبی های تیر هم بودها! دقیقا ازونایی که تو اون رشته بر خورده بود و من دلم میخواست بدونم نهایتا چه میکنه با این رشته؟

 

گاهی کارهاش رو می‌فرستاد تصحیح کنم. پایان نامه ش رو که میخوندم، گاهی نگرانش میشدم. میدیدم با اینکه مذهبیه، ولی ایدئولوژیش خیلی غربیه. مث سیستم فکری غالب این رشته.

 

بعدا بازاریاب یه شرکت بهداشتی خارجی شد. اینو وقتی برام تبلیغات کارش رو می‌فرستاد فهمیدم. یه بار بهش گفتم اینهایی که برای من می‌فرستی تولید داخلی با کیفیتش رو داریم، و تا وقتی محصولات داخلی باکیفیت داریم، خارجی نمیخرم.

(سالهای قبل یه سری محصولات خارجی میخریدم. اما بعدش یه شرکت ایرانی پیدا کردم با همون کیفیت و حتی همون رایحه، اون محصول رو میزد. بعضی هاشم بعد تحریم وارد ایران نشد دیگه، ایران هم نداشت. خلاصه اگه یه چیزی لازم داشته باشم و کیفیتش خوب باشه میخرم. ولی به مصرف گرایی اعتقاد ندارم، ایضا به رقیب تراشی برای محصول خوب داخلی)

 

واکنش دوستم چی بود به اون حرف؟ یه بحث طوووولاااانی کرد تا به راه راست هدایتم کنه، بلکه از این جمود فکری بیرون بیام.

به نظرم میومد یه آدم مذهبی باید بیشتر به این موارد دقت کنه! اون موقع ها دیگه از نزدیک نمیدیدمش، فقط پیامی ارتباط داشتیم. و واقعا نمیدونم چقد مذهبی بود در اون لحظه!

 

خلاصه اون آخرین پیاممون بود و تقریبا با دلخوری جدا شدیم.

 

خیلی گذشت و یه روز یهو بهم پیام داد که از فلانی که داره پاریس درس میخونه شماره یا ایمیل داری؟ بهش دادم. متوجه شدم دانشگاه یکی از شهرهای فرانسه پذیرش گرفته و رفته. بدون فاند و بورسیه!

همون طور که براش نگران شدم، واقعا تحسین هم کردم پشتکارشو

در حالیکه اصلا خانواده ش همراهش نبودن کار کرد و پول جمع کرد و رفت. همون موقع هم خورده بود به مشکلات اقتصادی فرانسه و ابتدای شورش های جلیقه زردها علیه تهای اقتصادی مکرون. مکرون هم میخواست هزینه تحصیل دانشجوهای خارجی رو زیاد کنه که دانشگاه ها زیر بار نرفته بودن . گفته بودن نخبه ها میرن از فرانسه و دولت کوتاه اومده بود!

 

اوایل امسال بود که باز پایان نامه شو فرستاد بخونم. مجبور شده بود بخاطر مشکلات اقامت دوباره پایان نامه بده. ارشدش رو نپذیرفته بودن. همزمان داشت دکترا هم میخوند. به مشکلات مالی هم خورده بود و دنبال کار بود. بلبشویی بود خلاصه. اون روزا واقعا براش دعا میکردم.

که اگر باید برگرده به سلامت برگرده، اگر باید بمونه به سلامت بمونه. سلامت از همه نظر.

 

از اونجایی که اصلا اهل توضیح کاراش نیست و اگه دو تا سوالت بشه سه تا کلا جواب نمیده، با اینکه نگرانش بودم دیگه پیگیری نکردم.

تا چند روز پیش، که بالاخره پرسیدم مشکل اقامتش حل شده یا نه؟

که گفت ازدواج کردم و دو ماه دیگه هم بچه مون به دنیا میاد! 

 

اوه مای گاد!

 

طبعا سوال دومی نپرسیدم! ولی این یعنی حل شده. خوب هم حل شده

بدون اینکه بخوام عکسای دونفرشونو فرستاد.

اننننقد تو اون عکسها عوض شده بود که اگه خودش نمیفرستاد باورم نمیشد خودشه.

واقعا نمیدونم الان وضعیت فکری و اعتقادیش چطوره.

خیلی از دور و بری هام رفتن و حتی اونایی که تو رابطه بودن، اونجا جدا شدن. خیلیا عوض شدن، خیلی زیاد!

ازدواج مقدار زیادی از این تغییرات رو کنترل میکنه، آرامش میاره، و تو فشار اون محیط آدم رو حفظ میکنه. همین خوشحالم میکنه درباره این آدم. ولی هنوز امیدوارم روی آرمانهایی که اون روزها همیشه ازش حرف میزد باقی مونده باشه.

 

+ این موقع ها فقط میگم من جای این افراد بودم چکار میکردم؟ من چقد تغییر میکردم؟ اونم من!

فقط میگم ما که آدمش نیستیم، ولی اگه یه روز رفتیم، یا حتی نرفتیم، تو یادت بمونه دلمون نمیخواست همه چیزو بدیم دنیا رو به دست بیاریم. تو نگهمون دار.

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انیگما شرکت ورنا پارسه آرتین دانلود آهنگ جدید | دانلود آهنگ | نیوسانگ بنفشه آهنگ رزرو امتحانات سایه های نور و.... ویک پیدا Travel Agency