بهش میگم لیستی چیزی نداری واسه جمع کردن وسیله ها؟ بعدا توی کوه یه وقت می بینی یه چیزی جا مونده.

میگه فقط یه چیز یادتون نره. قلب من

 

یادم میاد قبلا چقد سرخ و سفید میشد تا یه سوال ساده مو جواب بده.

شاید هیچ کس بیشتر از من قدر اون جمله رو ندونه.

این محبت خوشحالم میکنه. یا شاید آروم.

 

هدیه ای که براش گرفته بودم رو میذارم توی جعبه و زیر گلهای رنگارنگ شمعدونی خشک شده پنهانش میکنم.

امیدوارم کوله اندازه یه جعبه جا داشته باشه.

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله تفریحی سرگرمی لبخند 24 ثبت شرکت در تهران روستای سلیمانی چطور با سایت خودم کسب دارمد کنم؟ مدلینگ پیچک پلاس این نوشته ها نوشته های یک جوان ایرانی است مشاوره حقوقی و وکالت آنلاین مجید رحیمی