نزدیک دو ساعت خودش و مشاورش حرف زدن و دو خط برنامه و معرفی از خودش نداد. یعنی مخاطبان رو در حد ببعی هم حساب نکرده بود. فحوای کلامش هم کلا این بود بهم رای بدین چون خیلی درستکار و خوبم. بعدم گفت کسی سوالی نداره برم.

کجا داداش؟! دیر اومدی نخواه زود برو!

تازه لیست سوالایی که برای شخص شخیص ایشون طراحی کرده بودم درآوردم. میگم رزومه تو بگو. انگار توقع نداشت! همه باید بشناسنش خب!

میگه بیست سال مدیر بودم.

میگم آقا! کدوم اداره؟ رشته ت چیه؟ معرفی کردنم بلد نیست!

میگم خب حالا برنامه؟

شروع کرد از مشکلات شهری گفتن. میگم خپ؟ راه حل تو چیه؟ قانون گذاری؟ استفاده از ارتباطات؟ چی؟

باز شروع کرده مبهم و رو هوا حرف زدن. یه سوتی هم داد سریع مشاور زرنگش پرید وسط ماسمالی و توضیح.

اومدم خط و ربط یشو دربیارم. زد به اون راه! و باز مشاور زرنگ پرید وسط!

دیگه دیدم خیلی گارد گرفتن. مجبور شدم یه معرفی بکنم بفهمه باید جواب بده. مشاورش سریع فهمید باید الان یه چشمه بیاد.

میگم خب تا حالا هر چی گفتی برنامه شهری بود. اصل کار نماینده قانون گذاریه. مشاورت هم داره میناله از مشکلات و موانع فعالیتهای صنعتی و اقتصادیش، یه علتش مدیریت غلط کشوره. از بالا باید درست شه اول. ما که کاری نمیتونیم بکنیم برای پیگیری اعمال مسوولین جز همین یه دونه دادن رای! نماینده باید این کارا رو بکنه.

دیگه یهو جو گرفتش که آره نماینده ها میخواستن فلانی رو استیضاح کنن فلان و بهمان شده. و اصلا بازم نگفت من چکار میکنم. فقط میگفت اینا هست و اینطوری کردن و باید بکنن و اینا.

بعدم نظرش درباره یه نفر معلوم الحال رو پرسیدم و فک کنم هر کی اونجا ت سرش میشد فهمید برای چی پرسیدم بجز خود شخص کاندیدا! و بحمدلله انکار نکرد که با ایشون مشکلی نداره!

دیگه من ساکت شدم و تازه باقی جمع فهمیدن میشه سوال کرد! دو سه تا سوال هم بقیه پرسیدن. مشاور و کاندیدای محترم متوجه شدن باید مشخص تر از مواضعشون حرف بزنن و ببعی پنداری مخاطب رو کنار بذارن.

 

تهش آقای معلم با اطمینان کامل شروع کرد که آره بیایید پای کار تبلیغ و ستاد و اینا! و با فلانی هماهنگ کنید و .

من

پا شدم برم که بعد جلسه نیان وارد مذاکره بشن. که آقای مشاور سریع نون رو چسبوند به تنور. سریع گفت ما میخوایم شما رئیس ستاد ما بشین. مطمئن بودم میگن. ولی نه انقد زود!

گفتم ببخشید! من توجیه نشدم از ایشون حمایت کنم!

(بهتر بود زود جواب نمیدادم. این احتمال رای آوردنش کم نیس. حداقل به جای اسکل بازی، چهار تا تعهد جدی شاید میشد ازش گرفت. حیف یه عده ساده لوح و یه تعدادی هم لابی گر و پشت هم انداز دورشن. اگه آدمیزادی رفتار میکردن میشد جدی پای کارش وایساد و براش تعیین تکلیف کرد. رای هم میورد)

 

آقای معلم که اصن توقع چنین پاسخی نداشت گفت ممنونم از صداقتتون!

آقای مشاور گفت انشاءالله توجیهتون میکنیم.

و جمع در سکوت فرو رفت! و منم خدافظی و زدم بیرون.

 

جالبش کجا بود؟

دوستان سابق، و دشمن شده فعلی، یه جوری اومدن استقبال و خوشحالی و پرسش نظر و تحلیلم که من همینجوری مونده بودم! چتوووونه خب! بالاخره قبول دارید یا نه؟ خودشونم میدونن اصن آدمش نیستن. چه درددلی هم میکردن!

 

قشنگ مث شرایط جنگیه! تو جنگ بی عرضه ها خود به خود کنار میرن. حیف که در حالت عادی همین وضعو ندارن! دو زار پشت حرفت وانمیستن!

شما اگه اهل فکر بودین الان میفهمیدین چه باید بکنین! بعدا همه تون مجتهد میشین و همه چیز فهم و طرف مقابلتون گَله!

 

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود سریال the flash با لینک مستقیم دانلود کتاب یاسمن میرزارضی دهقی وب سایت شخصی سعیدسلیمانی Christopher خاکستر نقره ای kitchendecor کاشت مو در تهران برق و الکترونيک نواچت،چتروم خلوت نوا،مضحک ترین چتروم،وقت خود را در این چتروم ها تلف نکنید