به آقای معلم گفته بودن توجیهش کن بیاد باهامون همکاری. آقای معلم هم که خودش میدونه دیگه حناش رنگی نداره و روی صحبت هم نداشت، یه پیام متواضعانه فرستاد که اگه صلاح میدونید یه نشست دیگه داشته باشیم.

تلاش هم کرده بود آدم واسطه کنه و بعد خودش پشیمون شده بود. واسطه اومد گفت آقای معلم رو دیدم هی بهت سلام رسوند، هی اومد یه حرفی بزنه، حرفشو خورد. باز گفت هیچی سلام برسون. این چش بود؟

و یه تماس هم خودشون گرفتن و باز دعوت کردن. 

منم جهت اینکه حجت به خودم و اونها تمام بشه رفتم. کلا آقای مشاور اومد صحبت کرد، جلسه هم بی ریا! با بچه های ستادشون بود و جلسه توجیهی بود در واقع!

دیدم اون آقای معلوم الحال قبلی تایید صلاحیت شده و کلا یه وزنه سنگینی شده اون ور و اینا گرخیدن!

اول نشست پنبه آقای معلوم الحال رو زد.

قرار بود حرف نزنم مگر اینکه خودشون ازم چیزی بپرسن. وگرنه همونجا یه رفرنس میدادم به حرف کاندیدای محترم که دفعه پیش گفتن اگه اوشون تایید صلاحیت میشد بهش رای میدادم!

یهو فهمیدن فساد مالی و جنسی و فکری داره!؟

البته که برای من فقط بخش انحراف فکری و مالیش محرزه، ولی آقای مشاور روی بخش جنسیش داشت مانور میداد! چه کفتارهایی هستین شما!!

بعد شروع کرد دلگرمی دادن! به دوستان ستادش که فلانی ها از جبهه اصلاحات و فلانی ها از جبهه اصولگرایان قراره از ما حمایت کنن.

حالا کاری ندارم که کل اون آدمهایی که داشت نام میبرد پشت هر کیو بگیرن یعنی نباید به اون آدم رای داد! ولی مرده خوری و لابی گری شما هیچ خط قرمزی نداره انگار!

و خاطرنشان کرد! ما خیلی دلمون میخواست مردم با آگاهی و شعور ی رای بدن، ولی خب شرایط الان اینه و مجبوریم اینطوری رای جمع کنیم! تازه اینا به رای پاک! اعتقاد دارن!! (شما اصن میدونید شعور ی چی هست که باهاش رای بدین و به بقیه هم منتقلش کنید؟ قبیله ای فکر و منفعت طلبانه عمل میکنید. مردم هم مث گله اداره میکنید!)

 

دیگه از ببعی هایی که داشتن با سر انگشت جناب مشاور چرونده میشدن و تایید میکردن همه مزخرفاتشو چیزی نگم بهتره.

 

یه سری لاف و دروغ هم جناب مشاور به هم بافت که دیگه واقعا چشمام گرد شده بود. ولی سکوت پیشه کردم و به روش نیاوردم که: شرم که نمیکنی! حداقل احتمال بده کسی که روبروت نشسته از اصل ماجرا خبر داشته باشه!!

بعدم تز تبلیغشو رو کرد و من دیگه فقط باید سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم!( یا نمیدونی تبلیغ چیه یا رای جمع کردن یا هر دو!)

 

خلاصه اینکه دیدم انقد سطح فکر و فهم و شعور پایینه که حتی در حدی نبودن جواب مزخرفاتشونو بدم.

 

حالا این آقای مشاور بمب فکری این ستاد حساب میشد که کلا به نظر من یه احمق متوهم زرنگ بود فقط! یعنی این کاندیدا رای بیاره، همین آقای مشاور مولتی میلیاردر میشه از کنارش! هوش و جربزه اش هم داره!

ولی برام جالب بود که انقد آدم ندیده، که مطمئنه کسی از مزخرفاتش سردرنمیاره و نمیفهمه عمق بلاهتشو!

 

تهش دوباره گفت ما بازم نظرمون روی شماست! توجیه شدین دیگه؟

من

بعد دیگه همه جمع سرهاشون چرخید سمتم که چرا توجیه نمیشی آخه؟ حداقل حرف بزن اگه مساله ای هست حل بشه!

 

تازه فهمیدم آقای مشاور فک کرده دارم تو آب نمک میخوابونمشون، و در حال همکاری با جاهای دیگه هستم! احساس خطر هم کرده بود! هی وسط حرفاش خطاب به من دقیقا! میگفت این حرفا امانت میمونه پیش خودتون که؟

 

بعد دیگه فقط گفتم باید فکر کنم! اونم با احساس موفقیت گفت همین که ایشون الان اینجا هستن، به این معنیه که به ما تا حدی اعتماد کردن!

منم که دیگه اگه هیچی نمیگفتم حناق میگرفتم گفتم:

خیر به این معنی نیست! به این معنیه که گوشهام بازه برای شنیدن

 

مشاور نمیدونست چطور خودشو جمع کنه دیگه

 

 

+ ببین من نمیخوام آدم بی دردی باشم. ولی این بار اول نیست که! فقط تا جایی که به نفعشون باشه برات زمین باز میکنن. به محض اینکه احساس کنن ممکنه جایگاه و اثری پیدا کنی، یهو همه احساس خطر میکنن و سر اسلحه میچرخه سمتت. و اون موقع از هیچ دروغ و تهمت و زیرپاکشی هم اجتناب نمیکنن. آدم های تنگ نظری که روشنی روز و دیده ها و یقینیات خودشون رو رها میکنن و به توهمات و دروغها و زیر آب زنی ها بیشتر گوش میکنن.

 

+ از خوبی های جنگ همینه (جنگ طلب حساب نشیم صلوات!) که نخاله ها و ترسوها و بی ریشه ها سوراخ موش پیدا میکنن و عرصه خالی میشه برای آدم های صادقِ پای کارِ واقعی.

حالا البته خیلی هم نمونده تا آخرین جنگ جهانی حق آغاز شود.

 

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

newmusice Sharon پایگاه تحلیلی - خبری جوان کاشان نیلوفرانه ترنم آفتاب ليلي و مجنون نمایندگی بیمه ایران در شرق تهران|تهرانپارس FT AH | اف تي آ اچ